ما

♥ نوشته شده در شنبه شانزدهم اسفند ۱۳۹۹ ساعت 16:18 توسط من و تو:

ما...

همسر عزیزم سلام امروز داشتم به این فکر می کردم که مدتهاست برایت ننوشته ام. بعد که بر آن شدم برایت بنوسیم احساس کردم ای کاش هرگز نویسنده نبودم. می دانی چرا؟ یک نویسنده اگر نوشته اش خوب نباشد پاره اش می ما...ادامه مطلب

همسر عزیزم سلام من را ببخش که پیام تبریک سالروز شکفتنت را با 6 روز تاخیر روی صفحه وبلاگمان می آورم. فرصتش را به سختی به دست آوردم. تولدت مبارک نازنین یاسرم. از اینکه  سی و سومین سال بودنت را در این جهان پشت سر می گذاری بی نهایت خوشحالم امیدوارم همیشه سالم و خوشحال و پیروز بدرخشی. فکر می کنم با ارزش ترین هدیه همان عشق بی مانندیست که درون سینه ام برایت می تپد. دوستت دارم باز هم تولدت مبارک ما...ادامه مطلب

هیچ چیزی را در این دنیا شیرین تر و دلرباتر از خنده ات ندیدم. وقتی می خندی انگار دنیا با تمام وسعت و اندازه اش شکل یک لبخند می شود. با لبخند تو گلها می رویند! غنچه ها سر از هستی خمود خود بر می دارند و به آفتاب سلام می دهند. وقتی می خندی، همه مرحم های عالم هستی، بر روی تمامی دردهای دنیا می نشیند. وقتی می خندی، فرا از قفل و زنجیرهای تمامی قوانین سخیف فیزیکی، برای ورق خوردن فصل خمود پاییز، معجزه ای رخ می دهد بی همتا. 

ما...

دیروز نخستین گام های زندگی زهرا بدون گرفتن گوشه مبل یا دست دگیری برداشته شد.

تاتی تاتی کنان، زهرا کوچولو عرض کوتاه اتاقش را پیمود تا طولانی ترین مسافت زندگی 15 ماه اش را پیموده باشد.

ما...

سلام این روزها حالم خوب است اما تو باورنکن ، اطمینان داشته باش که همه چیز سرجایش است اما باز هم باور نکن! نمی دانم چرا پس از مدت زیادی که در "ما" حرفی برای گفتن نبود امروز مرا یک بغض سنگین به اینجا کشانده است. نمی دانم آیا باید جدیش بگیرم یا نه... نوشتن هم چیز خوبیست مگر نه؟! حرف هایی را که شاید زیاد مجال گفتن برایشان نداشته باشی اینجا به یک باره روی سفحه ای سفید سیاهیشان نمایان می شود. گاهی عادت نکرده ایم یک قطره اشک را جدی بگیریم. اما وقتی به فلسفه وجودی همین اشک هایی که در حین نوشتن از چشمانم جاری می شوند فکر می کنم میبینم نه انگار جدیند!!! از حال خوب و لبخ ما...ادامه مطلب

دوستت دارم همسر عزیزم.

می دانم که میدانی...

ما...

بله کاملا حق با شماست. مرداب سکوت این روزها پر رونق است. کوله بار من هم جمع خواهد شد. نگران نباش.اما به حرمت تک تک واژه هایی که روزی یک "مرد" برای می نوشت و به امید "لبخند خدا" قدری درنگ می کنم. شاید در میان ثانیه های زندگی من معجزه ای رخ داد. شاید چشمان مردی که هر روز جلوه گری های همسرش را می ستود بار دیگر گشاده شود. شاید روزی فرا رسد که مردی که برای قدم زدن با همسرش به دنبال کوچکترین بهانه بود دوباره  بیدار شود. شاید دوباره آن قلب مهربانی که هر روز عاشقانه به مونس زندگیش نگاه می کرد و در قهر کردن ها هرگز تامل نمی کرد و طاقت بی مهری را نداشت دوباره زنده شود. و ش ما...ادامه مطلب

 

سلام، سلامی با احترام به همسر عزیزم

الان حتما هتلی و مشغول کار و تلاش

امروز منم حسابی درگیر درس خوندن بودم(فرانسه) زهرا هم پیشم نبود بماند که چقدر دلتنگشم اما وسط خوندنم یهو دلم برات تنگ شد. اینم بماند که روشن کردن سیستم زیادم راحت نبود ولی دلم کشید برات بنویسم. فکر کنم از وقتی تم بلاگ رو عوض کردم سراغش نرفتی ولی ببینی خوشت میاد.

این که دلم یهویی خواست برات بنویسه علتش تو بودی. اینکه تو مرد محترمی هستی. و من با احترام دوست دارم. فقط همین

ما...